رمضون امسال

ساخت وبلاگ
بعضی وقتا اینکه یه کار کوچک و به ظاهر بی اهمیتی که قرار بوده تو روزهای گذشته انجام بدی و ندادی باعث میشه یه نتیجه بد نسبتا بزرگ برات ایجاد بشه. قضیه جایی بدتر میشه که بر اساس محاسبات ذهنی خودت روی حرف بقیه حساب میکنی و بخشی از معادلات امور زندگی رو بر اساس برداشت ذهنی خودت از شخصیت دیگران لحاظ میکنی.... و بعد در لحظه ای کوتاه همه چی بهم میریزه،... تو شوک میری و از اینکه چرا این احتمال کوچک رو در نظر نگرفتم یا چرا این کار کوچیک رو انجام ندادم حس بد پشیمونی و عذاب ذهن میگیری.قسمت دردناک داستان جاییه که ما آدما همیشه از هر سوراخ به اندازه بی نهایت باید گزیده بشیم تا آخرش درس بگیریم... قصد بی احترامی به خودم یا هر آدم دیگه ای رو ندارم اما در مثل ها میگن اگه یه الاغ رو از یه راهی ببری که پاش بره تو چاله، این الاغ همیشه اون چاله رو یادش میمونه و دیگه هیجوقت از اون مسیر نمیره... واقعا نمیدونم ما آدما چه مونه.دنیا با این سیستمی که داره هر روز بهمون درس میده... با اتفاقاتی که میفته، با اشخاصی که جلو راهمون قرار میگیرن ، با چیزهایی که میبینیم، میشنویم یا تجربه میکنیم.. ولی باز هم با بی توجهی از کنار همه مسائل رد میشیم و نهایتا این میشه که دوباره باید بعضی اتفاقات رو تجربه کنیم و به دنیا درس پس بدیم....اوه...... امروز چه روزیه...... اینو ثبت کردم بمونه... -ricoh-baraz---- رمضون امسال...
ما را در سایت رمضون امسال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yeadamak بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 17:29

غروب یکی از روزهای پاییز 99 بود، به شدت کلافه بودم و احساسات عجیبی تجربه میکردم که ترکیبی از ناراحتی شدید، خشم و عصبانیت، حسرت و خودخوری و چندین احساس ناخوشایند دیگر بود... فکر میکردم دارم دیوانه می شوم.سه سال زمان گذشته بود و در طی این مدت هدف خاصی در ذهن داشتم که برایم بسیار اهمیت داشت.. همیشه رویای به انجام رساندنش را در ذهنم تجسم میکردم.رسیدن به این هدف کار سختی نبود. این هدف مهم حدود یک ماه زمان نیاز داشت و من تقریبا 25 روز آن را با تلاش خوبی سپری کرده بودم و کمتر از یک هفته دیگر باید ادامه می دادم تا بالاخره به رویایی که سه سال در ذهن داشتم میرسیدم.همه چیز واضح و همه امکانات آماده بود، کارهایی که باید انجام می شد، زمان لازم و همینطور دانش و تجربه ای که نیاز بود... هیچ چیزی کم و کسر نبود...حتی کارهایی که باید انجام شود هم برای من بسیار ساده بودند و مشقت خاصی نداشتند... ولی به یکباره همه چیز متوقف شده بود... دلیلش را هم نمیدانستم... داشتم زمانم را از دست می دادم... به شدت دچار اهمال کاری شده بودم... انگار نیروی عجیب، مرموز و نامرئی من را نگه داشته بود و اجازه انجام بیشتر کار را نمیداد.دوباره تجربه حالت آشنای پرخوری عصبی، وبگردی های الکی و رد کردن بیهوده زمان!از تایم حدود یک هفته ای که داشتم تنها سه روز باقی مانده بود.آن زمان عاشق هندزفری جدید شرکت اپل بودم، "ایرپاد پرو" ... فکر کنم تازه وارد بازار شده بود، از قابلیت های جدیدش که مرا مجذوب خودش کرده بود حالت "نویز کنسلینگ داینامیک" آن بود که در واقع وقتی فعال می شود کلیه امواج صوتی محیط را گرفته و با تولید امواج معکوس یک حالت سکوت گیرا ایجاد می کند.شش و نیم میلیون بابت خرید آن هزینه کردم و همانطور آکبند آن را نگه داشتم. ای رمضون امسال...
ما را در سایت رمضون امسال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yeadamak بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 17:29

هرچه روزهای بیشتری از زندگی میگذره انگار چیزهای بیشتری از قوانین دنیا می فهمیم. یه جایی تعبیر جالبی از "فهمیدن" و "دانستن" شنیدم. دانسته ها یا همان دانشی که داریم هیچ ارزشی برای ما ایجاد نمی کند مگر اینکه دانسته هایمان را درک کنیم یا بفهمیم.حالا چجوری میتونیم بفهمیم که فهمیدیم؟!جواب ساده ای دارد. در صورتی که این دانش رفتار ما را تغییر داده باشد به این معنی است که درک کرده ایم. همان مصداق سخن سعدی که می گوید: علم چندان که بیشتر خوانی ، چون عمل در تو نیست نادانی.حالا با وجود اینکه هزاران بار تجربه کردم و دونستم که به ذهن و پیش بینی های اون نمیشه اعتماد کرد باز هم اکثر وقتها درگیر پیش بینی های تلخ ذهن میشم و استرس و اضطراب حاصل رو به بدنم هدیه میدم.دو هفته قبل چالشی برام ایجاد شد که اصلا فکر نمیکردم و منطقی'>منطقی نبود که با توجه به شرایط فعلی من این چالش حل بشه. و امروز دوباره به من ثابت شد این دنیا اصلا قابل پیش بینی نیست... خیلی وقتها اصلا منطقی نیست. به ذهن و قضاوت های اون هم که اصلا نمیشه اعتماد کرد.امروز یه بار دیگه به خودم گفتم دیدی ذهنت اشتباه میکرد؟... دیدی کارت یه جوری درست شد که اصلا منطقی نبود؟... حیف لحظاتی که بابتش استرس کشیدم.... رمضون امسال...
ما را در سایت رمضون امسال دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yeadamak بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 17:29