هرچه روزهای بیشتری از زندگی میگذره انگار چیزهای بیشتری از قوانین دنیا می فهمیم. یه جایی تعبیر جالبی از "فهمیدن" و "دانستن" شنیدم. دانسته ها یا همان دانشی که داریم هیچ ارزشی برای ما ایجاد نمی کند مگر اینکه دانسته هایمان را درک کنیم یا بفهمیم.حالا چجوری میتونیم بفهمیم که فهمیدیم؟!جواب ساده ای دارد. در صورتی که این دانش رفتار ما را تغییر داده باشد به این معنی است که درک کرده ایم. همان مصداق سخن سعدی که می گوید: علم چندان که بیشتر خوانی ، چون عمل در تو نیست نادانی.حالا با وجود اینکه هزاران بار تجربه کردم و دونستم که به ذهن و پیش بینی های اون نمیشه اعتماد کرد باز هم اکثر وقتها درگیر پیش بینی های تلخ ذهن میشم و استرس و اضطراب حاصل رو به بدنم هدیه میدم.دو هفته قبل چالشی برام ایجاد شد که اصلا فکر نمیکردم و
منطقی'>منطقی نبود که با توجه به شرایط فعلی من این چالش حل بشه. و امروز دوباره به من ثابت شد این دنیا اصلا قابل پیش بینی نیست... خیلی وقتها اصلا منطقی نیست. به ذهن و قضاوت های اون هم که اصلا نمیشه اعتماد کرد.امروز یه بار دیگه به خودم گفتم دیدی ذهنت اشتباه میکرد؟... دیدی کارت یه جوری درست شد که اصلا منطقی نبود؟... حیف لحظاتی که بابتش استرس کشیدم.... رمضون امسال...
ما را در سایت رمضون امسال دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : yeadamak بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1402 ساعت: 17:29